مهراد گلممهراد گلم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

شيريني زندگي ما

گزارش نه ماه

مهربونا تو این پست میخوام  به شما گزارش حال نه ماهه مهرادی رو بدم. آقا مهراد یک ماه بد از متولد شدنش کولیک سه ساعته داشت که بعد از  سه ماهگی کمکم برطرف شد (خداروشکر). متاسفانه رفلاکسش خیلی ناراحتمون کرده بود که خوشبختانه اونم تا پایانه پنج ماهگی خوب شد . با ورود به شش ماهگی عسلم  با کمک بالشتو...میتونست بشینه   که دیگه تو هفت ماهگی نشستنش کامل شد نانایم که کارش بود. تو دوره هفتش شروع کرد به بای بایو دس دسی   یالا هم میداد که بعد از چند وقت همش بطور کل یادش رفت . به نه ماه که رسید دوباره کاراش یادش اومد به ترتیب اول بای بای بعد دس دسی پشت سر هم  هرکی هرچند بار یالا بده دست رد...
3 خرداد 1393

نه ماهگی

زندگی مامانو بابا نه ماهگیت مبارک نه ماه با همه سختی ها و شیرینیهاش گذشت با تمام وجود میگم  بهترین ماه های عمر منو بابایی بوده. پسر قشنگم بازم ازت ممنونیم که با نفسهات به زندگیمون گرمی میدی الهی مامانی قربون تک تک نفسات بره عسلم. ...
2 خرداد 1393

دست برد به جعبه شیرینی

                                      چند شب پیش جاتون خالی بابای مهرادی واسه ماشین جدیدش شیرینی خریده بود بعد از تقسیم شیرینی تو ساختمون چند تایی تو جعبه مونده بود .ماهم به خیال اینکه آقا مهراد داره بااسباب بازیاش بازی میکنه حواسمون به جعبه شیرینی نبود من تو آشپزخونه  باباش تو اتاق و آقا مهراد مشغول خرابکاری ... باخودم گفتم خبری  از پسره نیست به صدای ملچ مولوچ اومدم دیدم آقا تو جعبه مشغوله... شانس آوردیم چندتا شیرینی بیشتر نمونده بود. ...
2 خرداد 1393

تولد اشکان

دیشب تولد پسرعموی مهرادی بود بعد از شام رفتیم خونشون تا تولدشو بهش تبریک بگیم. اشکان جان تولدت مبارک   ...
1 خرداد 1393

اولین پیکنیک

جمعه پیش با خانواده دایی فتح ا... پسرم رفتیم زیبادشت پیکنیک   مهرادی به همه چیز با تعجب نگاه میکرد چون تاحالا چنین چیزیو تجربه نکرده بود ولی حسابی بهش خوش گذشته بود. ...
1 خرداد 1393

مهراد راهی مشهد

سلام الان که دارم این مطالبو مینویسم ساعت 1:20 دقیقه نیمه شبه و ماهم قراره به امید خدا ساعته 5 صبح با ماشین خودمون عازم مشهد بشیم مثل اینکه آقا حسابی طلبیده چون خیلی زود سورو سات سفرمون مهیا شد .راستش دو سه سال پیش نذر کردیم که اگه خدا بهمون یه بچه سالم داد با بابابزرگا و مامانبزرگا بریم پابوس آقا البته بابای بابایی به دلیل مشغله کاری نمیتونه همراهمون بیاد چه بد . حالا آقا مهراد اولین سفر زندگیشو  با رفتن به مشهد تجربه میکنه حیف که هنوز درکی از این سفر نداره ایشالا تو سن های بالاتر و سفرهای مشهد بیشتر. از طرف همه شما عزیزان نائب الزیاره هستیم به امید دیدار. ...
25 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

با علی کیا اینا قرار گذاشتیم که شب آخری تو حرم با هم باشیم طفلک علی کیا افتاده بود زمین لبش زخم شده بود اصلا حوصله نداشت . ...
25 ارديبهشت 1393

حرم آقا شب آخر

آخرین شبی که در خدمت آقا بودیم مصادف بود با ولادت امام جوادالائمه(ع) واسه خدا حافظی رفتیم حرم .  ...
25 ارديبهشت 1393